وقتی داخل اتوبوس نشستهایم و فرد پیر و سالخورده یا زنی باردار یا مادری با بچه از پلهها بالا میآید، نباید آنقدر روی صندلی نشستن سماجت کنیم که صدای دوروبریها درآید که خدا را خوش نمیآید! بلند شو و جایت را به او بده! وقتی در سالنی مشغول تماشای نمایشی هستیم و فرد داخل سن جمله زیبایی بر زبان میآورد و یا هنری جذاب به نمایش میگذارد، نباید دست روی دست بگذاریم و مثل آدم برفی بیحرکت بمانیم تا اینکه کسی با صدای بلند سرمان داد بکشد که: "لطفا تشویقش کنید!" و ما بعد از این علامت تازه بفهمیم که نوبت ماست کاری انجام دهیم! وقتی میبینیم کسی مثل "اصغر فرهادی" با فیلمی جذاب و واقعگرایانه، صمیمیت و محبت جاری در بخشی از جامعه ایرانی را به کل جهان نشان میدهد و بابت نگاه زیبایش به زندگی، جایزههای بزرگ میگیرد و نامزد جایزه اسکار میشود، نباید آنقدر در درست و نادرست بودن کار او تردید کنیم و آنقدر این دست و آن دست کنیم و منتظر بمانیم تا مگر علامت تشویقی از راه برسد و تازه یادمان بیفتد که چه کار بزرگ و زیبایی انجام شده است. باید یاد بگیریم خودمان باشیم. باید بیاموزیم زیبایی واقعی را بدون نیاز به علامتهای بیرونی خودمان تشخیص دهیم و واکنشهای طبیعی خودمان را بر اساس عقل و احساس واقعی خودمان مدیریت کنیم. باید اگر لازم است هزاران بار، رفتارهای کلیشهای خودمان را مورد بازنگری قرار دهیم و سعی کنیم به جای عروسک خیمهشببازی دیگران بودن، احساسات پاک درون خودمان را بیآنکه نیازمند علامتی باشیم، بلافاصله در نگاه و صورت و رفتارمان نشان دهیم.
اینکه در درونمان شور و هیجان موج بزند و ما آن را بروز ندهیم و به زور سعی کنیم عضلات صورتمان بیحال و بیحرکت نگه داشته شود، این اصلا هنر نیست. یک بیماری روانی است. اوج دورویی و ریاکاری است. هنر واقعی این است که وقتی میخندیم از ته دل بخندیم و وقتی کسی را تشویق میکنیم با تمام وجود برایش دست بزنیم. هنر حقیقی این است که در هر لحظه زندگی خودمان باشیم.
"اصغر فرهادی" وقتی "جدایی نادر از سیمین" را کارگردانی کرد، خودش بود. او خودش را در تکتک صحنههایی که ساخت پیدا کرد و هر جا که خودش را ندید، آن صحنه را عوض کرد. برای همین وقتی به او اولین جایزه را دادند عادی بود و تعجب نکرد. خوشحالیاش را هم پنهان نکرد. او میدانست بهترین فیلم خودش را ساخته است. برای دانستن این حقیقت نیازمند تایید کسی نبود و اصلا جویای نظر کسی هم نشد. او نیازی به تایید دیگران نداشت. حتی اگر جایزه هم نمیگرفت از کار خودش راضی بود.
"اصغر فرهادی" وقتی جایزه بهترین فیلم خارجی "گلدن گلوب" را گرفت در جمع هنرپیشههای معروف صنعت سینما با زبان ساده و بیتکلف همیشگی خودش گفت که نجابت و صداقت مرد مسلمان ایرانی در آن موج میزد، جایزهاش را به مردم وطنش تقدیم کرد و مردم ایران را از جنس همان آدمهای درون فیلمش معرفی کرد. دلسوز و مهربان و صلحجو و طالب دوستی و عشق و محبت! او وقتی این حرفها را میزد دروغ نمیگفت. از عمق وجودش همان چیزی را که به آن معتقد بود بر زبان راند. برای همین همه آدمهایی که آنجا بودند و همینطور میلیونها نفری که از طریق شبکههای ارتباطی صدا و تصویر او را دیدند، حرف او را باور کردند و به احترام او و مردم ایران، او را تشویق کردند.
اگر یاد بگیریم خودمان باشیم، و احساسات عمیق باطنی خودمان را واقعا در کارهایمان ظاهر سازیم. اگر یاد بگیریم که علامتهای احساسی خودمان را به جای واکاوی و التماس از بیرون، در درون وجود خودمان پیدا کنیم، آنگاه میتوانیم در هر کاری که انجام میدهیم، شاهکارهایی بیافرینیم که همه مردمان روی زمین آن را بفهمند، درک کنند، پاداش دهند و تشویقمان کنند.
برای "اصغر فرهادی" مهم نیست که من و توی خواننده او را تشویق میکنیم یا نه! او پاداش صداقت و یکرنگی خودش را در جایزههای متعددی که گرفت، دریافت نکرده است. اما من و تو باید بعد از شنیدن هر جایزهای که او میگیرد، بدون اینکه نیاز به اجازه کسی داشته باشیم، از صمیم قلبمان بخندیم و شاد شویم. "اصغر فرهادی" یک هموطن و مسلمان ایرانی است که موفق شده است با ابزارهایی نه چندان گرانقیمت و با کمترین پشتیبانی مالی، شاهکاری بزرگ بیافریند و جایزههایی بزرگ را نصیب خود سازد. این یک اتفاق فوقالعاده است که برای اولین بار در تاریخ این کشور رخ داده است. چرا باید برای تشویق کردن و تعظیم به چنین انسان بزرگی منتظر دیگران بمانیم. اصلا به دیگران چه کار داریم؟!
کاری بزرگ انجام شده است. کاری که برای ما و مردم این مرز و بوم افتخار آفریده است. برای این کار بزرگ "فرهادی" را تشویق میکنیم. او به تشویق ما نیازی ندارد. اما ما باید برای موفقیت او هورا بکشیم. فقط برای اینکه یاد بگیریم همیشه خودمان باشیم و هرگز برای انجام کار درست منتظر علامت نباشیم!
به نکته دقیق و کاربردی و مهمی اشاره کردید
واقعا چند درصد کارهای روزمره ما ساختگی است و چند درصدش واقعی است؟
اگر نویسنده واقعی بنویسد و سخنران واقعی سخنرانی کند و فیلم ساز واقعی فیلم بسازد و اگر تمام اقشار جامعه واقعی رفتار کند دنیا گلستان می شود
دقیقا همینجور هست آرمین جان ، واقعا اگه همه بتونیم و جراتشو داشته باشیم تا راحت حرف و احساسمون رو بیان کنیم خیلی از مشکلاتمون و مخصوصا مشکلات ارتباطیمون حل میشه
خیلی ممنون
یا علی
مرسی
بله واقعا بعضی از کارهامون براساس عادت است و بس
ولی در مورد فیلم جدایی نادر از سیمین دیدم اصلا هم جالب نبود
سلام!به نکات خوبی اشاره کردید ممنونم اما به این هم توجه کنید که بازیگران آن فیلم و ایشان با مدل شدنشان و...این افتخار را به ننگ تبدیل کردند,نه؟کمی جزئی تر اگر نگاه کنید کسانی بهتر از ایشان را برای مثال میابید دوست خوبم
مرسی از نظرتون
در واقع منظورم این بود که اگه فکر میکنید در اون لحظه چیزی یا کسی کاری انجتم میده که مستحق تشویق هست احساستون رو بیان کنید..